سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ


لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 2
  • بازدید دیروز: 5
  • کل بازدیدها: 6265

تولد کوروش کبیر از این قرار بوده که استیاک (اژدهاک) شاه ماد دخترش ماندانا را به عقد یکی از امرای پارس به نام کمبوجیه دراورد. یک شب استیاک خواب دید که از بطن دخترش ماندانا یک درخت تاک می روید که ساقه های آن از هشت جهت به حرکت در امدند و نه تنها کشور ماد بلکه کمتر از یک ساعت تمام کشورهای آسیا را زردپوش کرد.
استیاک هر چه تلاش کرد نتوانست کشورش ماد را پیدا کند که ناگهان صدای شیپور پاسبان او را از خواب بیدار کرد، استیاک که در کتیبه های بدست امده از بابل اسمش را به شکل "ایشتوویگو" نوشته اند بعد از بیدار شدن از خواب به فکر فرو رفت و کسانی را که در تعبیر خواب بصیرت داشتند را احضار کرده و پس از تعریف خواب خود تعبیر آن را از آنان خواست.
هرودوت مورخ یونانی میگوید خواب گزاران بعد از شنیدن واقعه خواب از زبان استیاک با یکدیگر مشورت کردند و در پایان خواب پادشاه را این طور تعبیر کردند که از دختر او پسری به دنیا خواهد آمد که کشور ماد و سایر کشورها را مسخر خواهد کرد و سلطنت ماد را منقرض خواهد شد. آستیاک با شنیدن این تعبیر خشمگین شد و تصمیم گرفت اگر از دخترش پسری به دنبا آمد بلافاصله او را به هلاکت برساند تا اینکه به سن رشد نرسد که دودمان سلطنتی ماد را منقرض نماید.
بعد از چند ماه ماندانا پسری "کوروش کبیر" به دنیا آورد بلافاصله آستیاک او را گرفته و به یکی از ندیمان خود به نام هارپاکوس سپرد و گفت او را به قتل برساند. هارپاک کودک را به مرد چوپانی به نام میترادات (میتریداتس) سپرد که با خود به صحرا ببرد و او را در جایی که حیوانات درنده هستند بگذارد تا او را بخورند و معدوم نمایند.
از قضا در همان روز زن میترادات وضع حمل کرده بود و پسری مرده به دنیا آورده بود و میترادات پس از در میان گذاشتن موضوع با همسرش لباس شاهزاده را تن کودک مرده کرد و او را به صحرا برد و در آنجا قرار داد و از آن فقط لباس پاره پاره و خون آلود باقی ماند و هارپاکوس پس از دیدن جسد باور کرد که شاهزاده از بین رفته است و موضوع را به استیاک گزارش داد و خاطر او را
آسوده ساخت.
میترادات که از هارپاکوس شنیده بود که آن طفل فرزند کمبوجیه است نام او را کوروش نهاد. بالاخره زمانی که میترادات دید که کوروش پشت لبش سبز شده فهمید که به سن پانزده سالگی رسیده است و تصمیم گرفت راز هویت واقعی کوروش را به به او بگوید سپس او را به آتشکده ای در طبس برد و راز را به او گفت. و این بود خلاصه ای از راز تولد کوروش




موضوع مطلب :


پنج شنبه 91 مرداد 5 :: 2:55 عصر :: نویسنده : کلاه قرمزی

انکه میگوید دوستت دارم خنیاگر غمگینی است

 

که اوازش را از دست داده است

 

ای کاش عشق را زبان سخن بود 

 

هزاران کاکلی شاد 

 

در چشمان توست

 

هزاران قناری خاموش

 

در گلوی من

 

عشق را ای کاش زبان سخن بود

 

انکه میگوید دوستت می دارم

 

دل اندوهگین شبی است

 

که مهتابش را میجوید

 

ای کاش عشق را زبان سخن بود

 

هزار افتاب خندان در خرم توست

 

هزار ستاره ی گریان

 

در تمنای من

 

عشق را ای کاش زبان سخن بود

 

بهترین سرنوشت را برایتان ارزومندم

POOYA




موضوع مطلب :


پنج شنبه 91 مرداد 5 :: 2:51 عصر :: نویسنده : کلاه قرمزی

چند نکته ی روان شناسی:

 

1-اگر یک لحظه خشم خود را فرو خورید صد روز از غم و اندوه در امان خواهی ماند

 

2-تمام غم هایت را در کیسه ای بریز که ته ان سوراخ باشد

 

3-سه چیز را در زندگی هرگز فراموش نکنید:اول -باهمه مهربان باشید،دوم-با همه مهربان باشید،سوم-با همه مهربان باشید

 

4-برای شاد زیستن به نعمت هایت بیندیش نه محرومیت هایت

 

5-اگر از کلمه ی نتوانستن (ن) اول ان را بر دارید کلمه ای بدست می اید که رمز پیروزی شماست

 

6-دنیا به خودی خود بهشت و جهنم نیست این افکار ماست که دنیا را جهنم و بهشت میکند




موضوع مطلب :


پنج شنبه 91 مرداد 5 :: 2:50 عصر :: نویسنده : کلاه قرمزی